عریضه



می دانم که جواب ممکن است همان قدر که برای من بدیهی است برای شما هم باشد، اما بعضی دوستان جاهل ما فکر می کنند چون کنش خیابانی می تواند به معنای تامین محتوای جنگ رسانه ای دشمن باشد پس لذا غلط است. اما به نظر من کنش خیابانی به این دلایل اتفاق مبارکی است:

ادامه مطلب

ممکن است فضا یا ساختمانی برای ما به ظاهر خاطره انگیز باشد طوری که وقتی عکس هایش را مرور میکنیم یا بعد از سال ها به آن برمی گردیم، تلی از احساس روی سرمان آوار شود.
واقعیت این است که آن فضا بطور مستقیم مسبب ایجاد این حس ها نیست، بلکه بخاطر کنش های متقابل اجتماعی ما با دیگر انسان ها در آن فضاهاست که این حس ها در ما ایجاد می شود.
هر چقدر یک فضا بتواند در ایجاد تعامل مطلوب اجتماعی موثر تر باشد، آنگاه تعلق خاطر ما به آن بیشتر می شود.


در قبرستان قدم میزدیم و از این حرف میزدیم که وقتی آخرین نفری که اسم ما را بخاطر دارد هم بمیرد چه اتفاقی می افتد؟
بعد پیش خودم می گفتم که بعضی ها که هرگز از یاد نمی روند. این ساختمان هایی که هر سال برای نگهداری شان هزینه میکنیم یاد خیلی ها را با خود نگه می دارند. امروز کلیسای نتردام که در حال مرمت هم بود در آتش سوخت. و من فهمیدم که شاید به نسبت عمر ما، عمر ساختمان ها زیاد باشد اما در مقیاس بزرگتر همه چیز از بین خواهد رفت.
.
پ.ن:آیا زندگی برای «اسم» و «شهرت» و حتی «یاد و خاطره خوب» تباه است؟


آیا عجیب نیست که یک تراژدی در زمان مشابه ، دقیقا در همان مکان قبلی و دقیقا با همان شکل ، اما با آدم های جدید تکرار شود؟
مثلا فرض کنید یک سال بعد از کشته شدن سهراب به دست رستم ، پهلوان جوان دیگری از توران به ایران حمله کند و دقیقا در همان محل جنگ قبلی ، پهلوان ایرانیِ دیگری که پدر این پهلوان جدید است دقیقا به همان شکل (خنجر در پهلو) پسر خود را بکشد.
آن وقت این سوال پیش می آید که برای تکرار این تراژدی باید گریست یا برای تراژدی این تکرار؟


بنظرم ایده ی برابری منطقی نیست.
مهم این است که همه جامعه از یکسری حداقل ها برخوردار باشند. تفاوت اول ملت ها در برخورداری از این حداقل هاست. این حداقل ها در بعضی ملت ها طوری است که کسی از گرسنگی نمیرد، در بعضی امکان تملک مسکن برای همه جامعه است.
تفاوت دوم ملت ها در کیفیت این حداقل هاست. در بعضی ملت ها، مسکنِ حداقل، قوطی کبریت است ، در بعضی ملت ها این مسکنِ حداقل ، یک آپارتمانِ شایسته ی زیست با همان قیمت است. ارزش افزوده ای که معمار ایجاد می کند دقیقا همین جاست. .
فلان معمار فلان مسکن لوکس را در منطقه ی گران شهر طوری میسازد که هر متر مربع بتن و آهن مصرف شده را ده برابر قیمت می تواند بفروشد. البته این هم نوعی ایجاد ارزش افزوده است.
.

ارزش افزوده ی دوم سرمایه و (شاید)کیفیتی است که میان اهل سرمایه دست به دست می شود و ارزش افزوده ی اول کیفیتی است که میان عموم جامعه توزیع می شود.


آنطور که از نقل قول ها و اخبار برمی آمد هفته ی گذشته بخاطر افزایش محدودیت های پوشش بوسیله ی نیروی قهریه ی خانم در پردیس هنرها توسط دانشجویان تجمعی شکل گرفت.

در مورد مسئله ی حجاب مخصوصا این چند سال حرف و حدیث های بسیاری گفته و شنیده شده و اغلب راه حل های صفر و صدی و دور از انتظار داده شده.

محسن حسام مظاهری(جامعه شناس) برای برون رفت جامعه راه حلی منطقی تر و قریب به این مضمون پیشنهاد داده است:

ادامه مطلب

گاهی اوقات زبان نمی تواند.
نه، اشتباه نکن. منظورم لفظ نیست، دقیقا منظورم خود زبان است.
گاهی اوقات چیزهایی را درک می کنی که نه تنها نمی توانی ازشان حرف بزنی، بلکه حتی نمی توانی به آنها درست فکر کنی.
چقدر سخت است اینطور موقع ها، مخصوصا اگر آن مفهوم آزارت بدهد.

 

بیست و یک دی هزار و سیصد و نود و هشت


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

bibig.parsablog.com Natalie دکتر روانپزشک تولید کننده محصولات بسته بندی و شیرینک پی وی سی Jason واو حالیه Diana رسول عباس پور دشتکی نامه های بی آدرس (شعرهای باران رضاپور)